همه ی ما به یاد داریم که هیچ چیز همانند دریافت خبر راهیابی و بازگشت
گم کرده راهی به دامان اسلام و تشیع آن استاد گرانمایه را شادمان نمی نمود.
همه به یاد داریم آن شادی را هنگام نجات جوانی در آستانه ی سقوط به
ورطه ی هلاکت بی دینی ، در چشم هایش موج می زد .
همه به یاد داریم که هیچ چیز همانند برگزاری کلاس درس دین و توسعه ی
آموزش و پرورش دینی در گوشه و کنار کشور ، او را دلخوش نمی ساخت .
همه به یاد داریم که هیچ گاه از پای نمی نشست و در پرتو هدایت های عمومی
که در سایه ی منابر خویش در نقاط مختلف کشور نسبت به مردم داشت ، به
هرکجا که پا می گذاشت و به هر شهرو دیاری که می شتافت ، علاوه بر
سخن راندن بر فراز منابر و نشر معارف دینی و زبان گشودن به موعظه و
نصیحت ، می کوشید تا جمعی نخبه ، هرچند انگشت شمار ، فراهم آورد و
کلاس درسی برپا نماید و بذری بکارد و تا آنجا که می تواند خود و سپس
پروردگانش آن را آبیاری نمایند .
چه بگویم از آن خطیب دلسوخته ای که منابر آموزنده و هشیارکننده اش ،
در هر موقعیت اجتماعی ، سخت موثر می افتاد ؟ آن سال که ماه رمضانی
را در کرمان ، به دعوت روحانی والا قدر و مبرز استان مرحوم مبرور
آیه الله صالحی کرمانی رحمه الله منبر رفت - هنگامی که پس از برگزاری بالغ بر
60 منبرشهررا ترک نمود - کسی از معارضان منصفش در زمینه تاثیرگزاری
منابر پرفیض او در جمله ای ساده و کوتاه چنین گفت :
« این پیرمرد به شهر ما آمد و طی یک ماه منبر ،
مردم را شستشو داد و رفت .»
منبع : کتاب آفاق انتظار